خاطره های زخمی............ مانند سایه ایست که در تاریکی مطلق نیز تنهایم نمیگذارد هر روز نقشه ای جدید برای فرار از دستش هر روز راهی جدید برای گم شدن ولی گویا او باهوش تر است همه چیز را میداند تمام حرکاتم را نمیدانم این تکرار چه چیزی را اثبات میکند نمیدانم چرا رهایم نمیکند نمیدانم شاید به گمانش فراموش میکنم ولی عجیب با معرفت است همه اش از حال میگوید که گذشته را بخواباند شاید بتواند دوست خوبی باشد حکایتش را نمیدانم ولی گویا دنیا را این گونه ساختند که خاطره های زخمی دوستت شوند................. مانند هیزم مصنوعی شومینه میسوزم و پایان ندارم درد یعنی این............
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 13280
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1